آفتاب عرفه
آفتاب عرفه! لختی آرامتر.
میخواهم ثانیههایی بیش، با نجوا بمانم. لختی آهستهتر، میخواهم بیشتر شعلهور شوم. میخواهم در برکهای از اشک، وضو بسازم و دو رکعت نماز حضور بخوانم. اندکی آرامتر، تا از بام پژمردگی درآیم و به سمت بیکرانهی آسمان پر گشایم. لحظهای کم شتابتر، نمیخواهم! با غروب تو، خورشید آرزوهایم غروب کند. ثانیه ثانیهی امسالم را بدین امید گذراندم که در عصر امروز عطر دلانگیز آن موعود را در آغوش گیرم. همان که شاید در یکی از همین خیمهها، صوت دلربای قرآنش را، میهمان دلهای حاجیانش کرده است. همان که با گرمی حضور خود، عرفات را تابستان میوههای شیرین معنویت ساخته است. همان که ستون خیمهاش، تکیهگاه دلهای مشتاق است. همان که روزی پشت به دیوار کعبه، نغمهی «انا بقیه اللّه» را برمیآورد و پیراهن مشکی کعبه را به در خواهد آورد. همان که ابراهیم بتخانههای کفر و نفاق خواهد بود و گلستانساز آتشخانهی بغض و عداوت. نمیدانم کدام چشم آشیانهی تصویر فرزند فاطمه (س) شده است! نمیدانم یعقوب کدام کنعان یوسف پیراهن او را به تماشا نشسته است!
نمیدانم کدام آینه، صلابت او را به تحیّر نگریسته است! و نمیدانم کدام پرده، میان من و او حجاب شده است که چشمانم بیقرارند.
ای غروب عرفه! سلام مرا به مسافر همیشه خود برسان و چشم به راهی مرا برای آن سوار سپیده بازگو کن!
*********
یاد و خاطره شهدای عرفه ، شهید کاظمی و یارانش به خیر. انشاءالله همگان بتوانیم راه آنها را در پاسداری از حریم ولایت ادامه دهیم.